سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سیری در سیره نبوی - مسیحا

[ و به کسى که در محضر او أستغفر اللّه گفت ، فرمود : ] مادر بر تو بباید گریست مى‏دانى استغفار چیست ؟ استغفار درجت بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است : نخست پشیمانى بر آنچه گذشت ، و دوم عزم بر ترک بازگشت ، و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى چنانکه خدا را پاک دیدار کنى و خود را از گناه تهى سازى ، و چهارم اینکه حقّ هر واجبى را که ضایع ساخته‏اى ادا سازى و پنجم اینکه گوشتى را که از حرام روییده است ، با اندوهها آب کنى چندانکه پوست به استخوان چسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید ، و ششم آن که درد طاعت را به تن بچشانى ، چنانکه شیرینى معصیت را بدان چشاندى آنگاه أستغفر اللّه گفتن توانى . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط: مسیحا

اللهم عرفنی نبیک 6 پنج شنبه 85 خرداد 11 11:12 صبح

 بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین باری الخلائق اجمعین و الصلوه و السلام علی‏
عبدالله و رسوله و حبیبه و صفیه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سیدنا و نبینا
و مولانا ابی القاسم محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین اعوذ بالله من‏
الشیطان الرجیم :
« لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر
و ذکر الله کثیرا »
یکی از منابع شناخت که یک نفر مسلمان باید دید و بینش خود را از آن‏
راه اصلاح و تکمیل بکند سیره وجود مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله‏
و سلم است .
یک مقدمه کوچک یادآوری بکنم و آن اینکه یکی از نعمتهای خدا بر ما
مسلمین و یکی از افتخارات ما مسلمین نسبت به پیروان ادیان دیگر این‏
است که از طرفی قسمت بسیار زیادی از سخنان پیغمبر ما که شک نیست که‏
سخن ایشان است یعنی متواتر و مسلم است ، امروز در دست است ، در صورتی‏
که هیچیک از ادیان   دیگر نمی‏تواند چنین ادعائی بکنند که به صورت قطع بگویند فلان جمله ،
جمله‏ای است که از زبان مثلا موسی ( ع ) یا عیسی ( ع ) و یا یک پیامبر
دیگر شنیده شده است . جمله‏های زیادی هست ولی آنقدرها مسلم و قطعی نیست‏
، و ما سخنان متواتر از پیغمبر خودمان زیاد داریم . و از طرف دیگر تاریخ‏
پیغمبر ما تاریخ بسیار روشن و مستندی است . در این جهت هم رهبران دیگر
جهان با ما شرکت ندارند . حتی دقایق و جزئیاتی از زندگی پیغمبر اکرم به‏
صورت قطع و مسلم امروز در دست است که درباره هیچکس دیگر چنین نیست ،
از سال و ماه و حتی روز تولدش و حتی روز هفتم تولدش ، دوران
شیرخوارگیش ، دورانی که در صحرا زندگی کرده است ، دوران قبل از بلوغش‏
، مسافرتهایش به خارج عربستان ، شغلهایی که قبل از نبوت مجموعا داشته‏
است ، ازدواجش در چه سن و سالی بوده است ، چه فرزندانی برای او متولد
شده‏اند و آنهاشان که قبل از خودش از دنیا رفته‏اند در چه سنی از دنیا
رفته‏اند ، و امثال اینها . تا می‏رسد به دوران رسالت و بعثتش ، که‏
اطلاعات دقیقتر می‏گردد چون حادثه بزرگی می‏شود : اول کسی که به او ایمان‏
آورد که بود ؟ دومین و سومین فرد که بود ؟ فلانکس در چه سالی ایمان آورد
؟ چه سخنانی میان او و دیگران مبادله شد ؟ چه کارهایی کرد ؟ چه روشی‏
داشت ؟ در صورتی که حضرت عیسی که نزدیکترین پیغمبران از پیغمبران بزرگ‏
صاحب شریعت به ما است اگر تأیید قرآن از او نبود که مسلمانان عالم ،
عیسی را به حکم قرآن یک پیغمبرحقیقی و الهی دانسته‏اند اصلا عیسی را در
دنیا نمی‏شد اثبات و تأیید کرد . خود مسیحیها از جنبه تاریخی اصلا اعتقاد
ندارند به این تاریخ میلادی که مثلا  می‏گویند از تاریخ میلاد حضرت مسیح 1975 سال گذشته است . یک حرف‏
قراردادی است نه حقیقی . اگر ما می‏گوییم از هجرت پیغمبر ما 1395 سال‏
قمری و 1354 سال شمسی گذشته است به اصطلاح مولای درزش نمی‏رود ، اما اینکه‏
از میلاد مسیح 1975 سال گذشته باشد یک حرف قراردادی است و تاریخ آن را
هیچ تأیید نمی‏کند . احتمال هست دویست سیصد سال قبل از این تاریخ بوده و
احتمال می‏رود دویست سیصد سال بعد از تاریخ بوده است ، و عده‏ای از
مسیحیهای جغرافیایی نه مسیحی‏ای که ایمانی هم به مسیح داشته باشد اساسا
می‏گویند آیا مسیحی در دنیا وجود داشته ، یا مسیح یک شخصیت افسانه‏ای‏
است و او را ساخته‏اند ؟ اصلا در وجود مسیح شک می‏کنند . البته این حرف‏
از نظر ما چرند است . قرآن [ وجود مسیح را ] تأیید کرده ، و ما از آن‏
جهت که به قرآن ایمان داریم ، در این مطلب شک نداریم . [ همچنین اینکه‏
] حواریین عیسی چه کسانی بودند ؟ انجیل در چه تاریخی و چند صد سال بعد از
عیسای مسیح به صورت کتاب در آمد ؟ چند انجیل بود ؟ اینها همه مخدوش‏
است ، ولی برای ما مسلمین ، این منبع ، چه منبع گفتار و چه منبع رفتار
پیغمبر اکرم به صورت دو منبع بسیار مسلم و تا شعاع بسیار زیادی قطعی نه‏
فقط ظنی قابل اعتماد وجود دارد . این مطلبی بود که در مقدمه این بحث‏
خواستم عرض بکنم .

 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نوشته شده توسط: مسیحا

اللهم عرفنی نبیک 5 چهارشنبه 85 خرداد 10 11:41 صبح

 یکی از منابع شناخت از نظر اسلام ، سیره اولیاء و پیشوایان اسلام از
شخص پیغمبر اکرم تا ائمه اطهار ، و به عبارت دیگر سیره معصومین است .
گفته‏هاشان به جای خود ، شخصیتشان ، یعنی سیره و روششان منبعی است برای‏
شناخت . سیره پیغمبر برای ما یک منبع الهام است ، و نیز سیره ائمه ،
هیچ فرق نمی‏کند .
« لقد کان لکم فی رسول الله اسوش حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر
و ذکر الله کثیرا » 
اینکه سیره پیغمبر یعنی چه ، و به چه شکل برای ما یک منبع شناخت است‏
توضیحش را عرض خواهم کرد . در اینجا نکته‏ای را ذکر می‏کنم :

 ما ظلمی نظیر ظلمی که در مورد قرآن کرده‏ایم در مورد سیره پیغمبر و ائمه‏
اطهار کرده‏ایم . وقتی می‏گویند پیغمبر چنین بود ، می‏گوئیم : او که پیغمبر
بود ، یا وقتی می‏گویند علی چنین بود ، می‏گوئیم : او که علی بود ، تو ما
را به علی قیاس می‏کنی ؟ ! ما را به پیغمبر قیاس می‏کنی ؟ ! ما را به‏
امام جعفر صادق قیاس می‏کنی ؟ ! آنها که
" زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند "
؟ ! و چون زآب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند دیگر به ما مربوط نیست ،
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر . "
گاهی یک تک مصراع ضررش برای یک ملت صد بار از وبا و طاعون بیشتر
است . از آن تک مصراعهای گمراه کننده در دنیا یکی همین است :
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " .
البته این تک مصراع از نظر گوینده‏اش یک معنا دارد و در میان ما معنایی‏
دیگر رایج است . ما می‏خواهیم بگوئیم کار خود را قیاس از پاکان مگیر ،
این را با این تعبیر می‏گوئیم :
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " .

انجا طوطی خودش را مقیاس‏
قرار داد ، آن کچل را به خودش قیاس گرفت ، یعنی کچل را مانند خودش‏
پنداشت . می‏گوید این کار را نکن ، بزرگان را مانند خودت ندان . این‏
حرف درستی است .
این بسیار اشتباه است که انسان که خودش را دارای یک‏
احساساتی می‏بیند [ دیگران را نیز چنین بداند ] . مثلا فردی نمی‏تواند یک‏
نماز با حضور
قلب بخواند ، می‏گوید : ای بابا ! دیگران هم همین جور هستند
، مگر می‏شود نماز با حضور قلب خواند ؟ ! یعنی خودش را مقیاس دیگران‏
قرار می‏دهد . این غلط است . ما نباید دیگران را به خودمان  قیاس بکنیم . " کار پاکان را قیاس از خود مگیر " یعنی خودت را
مقیاس پاکان قرار نده . این حرف درستی است . ولی این شعر را ما اغلب‏
می‏خوانیم و می‏گوییم : دیگران را مقیاس خودت قرار نده ، یعنی توچه فکر
می‏کنی که من مانند پیغمبر بشوم ( یعنی از پیغمبر پیروی کنم ) مانند و
پیرو علی باشم .
این است که می‏گویم این شعر در میان ما گمراه کننده شده . همان طور که‏
قرآن را برداشتیم به طاقچه بالا گذاشتیم و به طاق آسمان کوبیدیم ، سیره‏
انبیاء و اولیاء و مخصوصا سیره پیغمبر اکرم و ائمه معصومین را هم‏
برداشتیم به طاق آسمان کوبیدیم ، گفتیم : او که پیغمبر است ، حضرت زهرا
هم که دیگر حضرت زهرا است ، امیرالمؤمنین هم که حضرت امیرالمؤمنین‏
است ، امام حسین هم که امام حسین است ، نتیجه‏اش این است که اگر یک‏
عمر برای ما تاریخ پیغمبر بگویند ، برای ما درس نیست ، و مثل این است‏
که مثلا بگویند فرشتگان در عالم بالا چنین کردند . خوب فرشتگان کردند به‏
ما چه مربوط . یک عمر اگر بیایند درباره علی حرف بزنند ، اصلا ککمان‏
نمی‏گزد ، می‏گوییم علی که نمی‏شود مقیاس ما قرار بگیرد . یک عمر برای ما
از امام حسین هم باید یک قدم برداشت ، چون
" کار پاکان را قیاس از خود مگیر " .

 یعنی این منبع شناخت را هم از ما گرفتند . در صورتی که اگر اینجور می‏بود
، خدا بجای پیغمبر فرشته می‏فرستاد . پیغمبر یعنی انسان کامل ، علی یعنی‏
انسان کامل ، حسین یعنی انسان کامل ، زهرا یعنی انسان کامل، یعنی مشخصات‏
بشریت را دارند با کمال عالی مافوق ملکی ، یعنی مانند یک بشر گرسنه‏
می‏شوند غذا  می‏خورند ، تشنه می‏شوند آب می‏خورند ، احتیاج به خواب پیدا می‏کنند ،
بچه‏های خودشان را دوست دارند ، غریزه جنسی دارند ، عاطفه دارند ، و لهذا
می‏توانند مقتدا باشند . اگر اینجور نبودند امام و پیشوا نبودند . اگر
العیاذ بالله امام حسین عواطف یک بشر را نمی‏داشت ، یعنی اگر چنانکه‏
یک بشر از رنجی که بر فرزندش وارد می‏شود رنج می‏برد ، و اگر بچه‏هایش را
هم جلوی چشمش قطعه قطعه می‏کردند هیچ دلش نمی‏سوخت و مثل این بود که‏
کنده را تکه تکه بکنند ، این که کمالی نشد . من هم اگر اینجور باشم این‏
کار را می‏کنم

 اتفاقا عواطف و جنبه‏های بشریشان از ما قویتر است و در عین حال در
جنبه‏های کمال انسانی از فرشته و از جبرئیل امین بالاترند . و لهذا امام‏
حسین می‏تواند پیشوا باشد ، چون تمام مشخصات بشری را دارد . او هم وقتی‏
که جوان رشیدش می‏آید از او اجازه می‏خواهد دلش آتش می‏گیرد ، و صد درجه‏
از من و تو عاطفه فرزند دوستی‏ا ش بیشتر است و عاطفه از کمالات بشریت‏
است ولی در مقابل رضای حق پا روی همه اینها می‏گذارد .
« فاستأذن اباه فأذن له » . آمد گفت پدر جان ! به من اجازه می‏دهی ؟
فرمود برو فرزند عزیزم . اینجا مورخین خیلی نکات خوبی را متعرض شده‏اند
. نوشته‏اند « فنظر الیه نظر آیس منه و ارخی عینیه » یک نگاهی کرد نگاه‏
کسی که از حیات دیگری مأیوس است . از جنبه‏های روانشناسی و تأثیر حالات‏
روحی در عوارض بدنی انسان ، این یک امر واضحی است که انسان وقتی‏
مژده‏ای به او می‏دهند بی اختیار می‏شکفد و چشمهایش باز می‏شود . انسان اگر
بر بالین یک  عزیز خودش نشسته باشد در حالی که یقین دارد که او می‏میرد ، وقتی به چهره‏
او نگاه می‏کند نیمی از چشمهایش خوابیده است ، با آن نیم دیگر نگاه‏
می‏کند ، یعنی چشمهایش روی هم می‏خوابد ، کأنه دل نمی‏دهد خیره بشود ، به‏
خلاف آنجایی که مثلا فرزندش قهرمانی نشان داده یاشب عروسی او است ،
وقتی نگاه می‏کند همین جور خیره است . می‏گویند حسین را دیدیم در حالی که‏
چشمهایش را خواباند و به جوانش نظر می‏انداخت : « فنظر الیه نظر آیس‏
منه » . گویی جاذبه علی اکبر چند قدم حسین را پشت سر خودش می‏کشاند . او
رفت ، دیدند حسین چند قدم هم پشت سر او روانه شد . گفت :
در رفتن جان از بدن
گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن
دیدم که جانم می‏رود
آمد و آمد جلو ، یکمرتبه آن صدای مردانه‏اش را بلند کرد ، عمر سعد را
مخاطب قرار داد : ای پسر سعد ! خدا نسلت را ببرد که نسل مرا قطع کردی :
« قطع الله رحمک کما قطعت رحمی » . 


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نوشته شده توسط: مسیحا

اللهم عرفنی نبیک 4 سه شنبه 85 خرداد 9 10:43 صبح

 قرآن در آیات زیبا و دلنشین خود سه چیز را به عنوان شدیدترین‏
نیازمندیهای بشر یادآوری می‏کند :
1 - ایمان به " الله " ، ایمان به اینکه " جهان را صاحبی باشد خدا
نام " به عبارت دیگر تفسیری روحانی از جهان " .
2 - ایمان به رسول و رسالت او ، یعنی ایمان به تعلیمات آزادیبخش و
جانداری که تکامل اجتماع را بر مبنای روحانی توجیه کند و به زندگی صوری‏
رنگ معنوی بدهد

 - جهاد به مال و نفس در راه خدا ،  یعنی آزادی و آزادگی معنوی‏ 3
.
نیازی مبرم‏تر از این نیازها نتوان یافت .
در میان مکتبها و مسلکها و دینها و آئینها تنها اسلام است که قدرت‏
پاسخگوئی به این سه نیاز را دارد . پس از چهارده قرن که از ظهور اسلام‏
می‏گذرد ، جهان همان اندازه نیازمند آن است که در روز اول بود . آن روزی‏
که احساس این نیازها عمومیت پیدا کند - و چنین روزی دور نیست بشر راهی‏
جز اینکه خود را به آغوش اسلام افکند نخواهد داشت .
امروز نوعی ضعف و اعراض نسبت به همه مذاهب مشهود است . اسلام نیز
در درون خود دچار نوعی بحران است . حقیقت این است که اسلام در این جهت‏
غرامت اشتباه کلیسا را می‏پردازد . عکس العملهای ناهنجاری که کلیسا در
دوره رنسانس در برابر علم و تمدن نشان داد ضربه بزرگی به حیثیت مذهب‏
به طور عموم وارد آورد و سبب شد که افکار سطحی خاصیت دین و مذهب را به‏
طور کلی مبارزه با علم و دانش تلقی کنند . این قضاوت دیری نخواهد پائید
. از هم اکنون بر کسانی که لااقل در تاریخ اسلام مطالعه‏ای دارند روشن است‏
که حساب اسلام از کلیسا جداست . اسلام خود بنیانگذار یک تمدن عظیم است‏
و در تاریخ افتخار آمیز خود دانشگاهها به وجود آورد و دانشمندان نابغه به‏
جهان تحویل داد و به علم و تمدن کمک فراوان کرد . [ با مطالعه تاریخ‏
اسلام ] به ارزش عظیم و غرورآمیز خدمات

اسلام به تمدن بشری و دیون بسیار سنگین اروپای امروز به تمدن اسلامی واقف
[ می‏شویم ] ، معلوم [ می‏گردد ] که آنچه درباره اسلام صادق است درست ضد
آن چیزی است که درباره کلیسا صادق می‏باشد . کلیسا نه تنها تمدنی به وجود
نیاورد بلکه تمدنی را که به او گرویده بود فاسد کرد ، ولی اسلام خود تمدن‏
درخشانی به وجود آورد و به جهان عرضه داشت ، اسلام تنها دینی است که‏
توانسته خود بنیانگذار یک تمدن همه جانبه بشود . به قول شیخ محمد عبده :
" اروپا از آن روزی که مذهب خویش را رها کرد جلو رفت و ما از آن‏
روزی که مذهب خویش را رها کردیم عقب رفتیم " .
تفاوت دو مذهب از همین جا روشن می‏شود . . . رها کردن اروپا مذهب‏
خویش را ، پس از برخورد با جهان اسلام صورت گرفت و این رها کردن به‏
صورت گرایش به ارزشهای اسلامی انجام شد .


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نوشته شده توسط: مسیحا

اللهم عرفنی نبیک 3 دوشنبه 85 خرداد 8 7:53 صبح

 حقیقت این است چیزی که در نظام آفرینش محکوم چیز دیگر آفریده شده به‏
زور فلسفه و اعلامیه و مقاله و خطابه نمی‏توان آن را حاکم بر آن چیز قرار
داد . علم و فکر و فلسفه حاکم بر طبیعت جهانی است اما محکوم طبیعت‏
انسانی . حقوق بشر تا وقتی که فقط شکل یک فلسفه دارد طبعا ابزاری برای‏
طبیعت بشر خواهد بود .
ما اکنون در جهانی زندگی می‏کنیم که آن چیزی که محکوم طبیعت بشر است‏
سخت توسعه یافته و نیرو گرفته ، اما آن چیزی که حاکم بر طبیعت او است‏
ناتوان مانده است و لااقل به نسبت توسعه و توانایی آن دیگری پیش نرفته‏
است ، نتیجه آنهمه پیشرفتها در سطح مسائلی که محکوم طبیعت بشر است این‏
شده که هر کس در راهی که می‏رود و در پی مقصودی که می‏خواهد ، سریعتر و پر
قدرت‏تر می‏رود و می‏دود ، بدون آنکه در نوع خواسته و طرز تفکر او درباره‏
زندگی و هدف زندگی ، و در احساسات و تمایلات و عواطف او و بالاخره در
سطح مسائلی که حاکم بر طبیعت او است کوچکترین تغییری پیدا شده باشد .
بشر تا توانسته محیط اطراف خود را تغییر داده بدون آنکه بتواند یا
بخواهد خود را و طرز تفکر خود را و عواطف و تمایلات خود را عوض کند .
ریشه مشکلات امروز بشر را در همین جا باید جست ، همچنانکه ریشه نیاز بشر
را به دین و معنویت و ایمان و پیامبر نیز در همین جا باید به دست آورد
.
مصلح و مفکر بزرگ اسلامی ، اقبال لاهوری می‏گوید :
" بشریت ، امروز به سه چیز نیازمند است : تعبیری روحانی از جهان ،
آزادی روحانی فرد  و اصولی اساسی دارای تأثیر  جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند " .
آنگاه اضافه می‏کند و می‏گوید :
" شک نیست که اروپای جدید دستگاههای اندیشه‏ای و مثالی تأسیس کرده‏
است ، ولی تجربه نشان می‏دهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست می‏آید
نمی‏تواند آن حرارت اعتقاد زنده‏ای را داشته باشد که تنها به الهام شخصی‏
حاصل می‏شود . به همین دلیل است که عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر
نکرده ، در صورتی که
دین پیوسته مایه ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع‏
بشری بوده است
.
مثالیگری اروپا هرگز به صورت عامل زنده‏ای در حیات آن‏
در نیامده و نتیجه آن " من " سرگردانی است
که در میان دموکراسیهای‏
ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می‏پردازد که کار منحصر آنها بهره‏کشی از
درویشان به سود توانگران است .
سخن مرا باور کنید که اروپای امروز
بزرگترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است
"

 اگر نهرو نخست وزیر فقید هند پس از یک عمر لادینی ، در شامگاه عمر
خویش به جستجوی خدا بر می‏آید و معتقد می‏شود که : " در برابر خلا معنوی‏
تمدن جدیدی که رواج می‏پذیرد بیش از دیروز باید پاسخهای معنوی و روحانی‏
بیابیم " برای این است که به ریشه اصلی مشکلات امروز بشر پی برده و
دانسته که بشر امروز بیش از هر وقت دیگر نیازمند به آزادی روحانی و
معنوی است و [ رفع ] این نیازمندی بدون اینکه در طرز تفکر و جهان بینی‏
او تغییر اساسی داده  شود - که هستی و حیات را با معنی بداند نه پوچ و عبث - میسر نیست .
و اگر برنارد شاو را می‏بینیم که می‏گوید :
" چنین پیش بینی می‏کنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار شده است که‏
ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود و به عقیده من اگر مردی چون‏
او صاحب اختیار دنیای جدید شود طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق‏
خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد
" .
برای این است که احساس می‏کند که علاوه بر لزوم تفسیری روحانی از جهان‏
، و لزوم آزادی روحانی افراد ، اصولی اساسی دارای تأثیر جهانی لازم است‏
که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند و به قول اقبال : "
مبتنی بر وحیی باشد که از درونی‏ترین ژرفنای زندگی بیان شود و به ظاهری‏
بودن صوری آن رنگ باطنی دهد "


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

نوشته شده توسط: مسیحا

اللهم عرفنی نبیک 2 یکشنبه 85 خرداد 7 9:40 صبح

ادامه :

 

 بشر امروز پس از این همه موفقیتهای علمی ، دردمندانه می‏نالد ، از چه‏
می‏نالد ؟ کسری‏ها و کمبودهایش در کدام ناحیه است ؟ آیا جز در ناحیه خلق‏
و خوی و " آدمیت " است ؟ بشر امروز از نظر علمی و فکری پا به جائی‏
نهاده که آهنگ سفر افلاک کرده و سقراط ها و افلاطونها باید افتخار
شاگردیش را بپذیرند ، اما از نظر  روح و خوی و منش ، یک " زنگی مست تیغ بران به دست " بیش نیست .
انسان امروز با همه پیشرفتهای معجزآسا در ناحیه علم و فن ، از لحاظ مردمی‏
و انسانیت گامی پیش نرفته بلکه به سیاه‏ترین دوران سیاه خویش بازگشته‏
است ، با یک تفاوت ، و آن اینکه از برکت قدرت علمی و فلسفی و ادبی‏
خویش ، برخلاف گذشته ، تمام جنایتها را در زیر پرده‏ای از تظاهر به‏
انسانیت و اخلاق ، نوع پرستی ، آزادیخواهی و صلحدوستی انجام می‏دهد .
صراحت و یکرویی جای خود را به دو رویی و فاصله میان ظاهر و باطن داده‏
است . در هیچ دوره‏ای مانند عصر جدید درباره عدالت ، آزادی ، برادری ،
انساندوستی ، صلح و صفا ، راستی و درستی ، امانت و صداقت ، احسان و
خدمت سخن گفته نشده است و در هیچ عصری هم مانند این عصر بر ضد این امور
عمل نشده است . در نتیجه بشر امروز مصداق سخن خداوند شده است : 
و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا و یشهد الله علی ما فی‏
قلبه و هو الد الخصام 0 و اذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک‏
الحرث و النسل . و پاره‏ای از مردم هستند که سخن آنها
در ( مصالح ) زندگانی دنیا تو را به شگفت آورد و خوشایند توست و خداوند
را بر آنچه در دل دارند گواه می‏گیرند و حال آنکه سرسخترین دشمنان هستند و
چون از نزد تو بروند ، کوشش می‏کنند تا در زمین فساد کنند و کشت و زرع (
منابع اقتصادی ) و نسل ( نیروهای انسانی ) را تباه سازند

 در جهان امروز از یک طرف لاف نوعخواهی و بشر دوستی با  بانگی هر چه بلندتر گوشها را می‏خراشد و از طرف دیگر دامنه ملت پرستی که‏
خود نوعی توحش است ، با همه تعصبات و خودخواهی ها و قساوتها و آتش‏
افروزیهای ناشی از آن روز به روز بالا می‏گیرد . این یکی از تناقضاتی است‏
که منطق بشر امروز گرفتار آن است .
آیا سخنی یاوه‏تر و دعوتی پوچ‏تر از این می‏توان یافت که از طرفی مذهب ،
آن یگانه پشتوانه ارزشهای انسانی را پشت سر بگذاریم و از طرف دیگر دم‏
از انسانیت و اخلاق بزنیم و بخواهیم با زور لفاظی و پند و اندرزهای‏
توخالی طبیعت بشر را تغییر دهیم ؟ کاری است از قبیل نشر اسکناس بدون‏
ضامن و پشتوانه .

 نه این است که بشر این قرن این نقصها و کمبودیها را احساس نمی‏کند ، و
یا به فکر چاره نیفتاده است، خیر، به تمام وجود خویش آن را لمس می‏کند.
این فلسفه‏های پرطمطراق و سازمانهای عظیم بین المللی و اعلامیه‏های بلند بالا
به نام " حقوق بشر " مولود چه احساسی غیر از احساس این کم و کسرهاست؟
اما متأسفانه مثل اینکه تجربه معروف " زنگ و گربه " بار دیگر تکرار
می‏شود . عیب و اشکال کار همان عیب و اشکال است : فقدان قدرت اجرائی .
این فلسفه‏ها و سازمانها و اعلامیه‏ها و قطعنامه‏ها سودی به انسان محروم‏
نبخشید ، بلکه نتیجه معکوس داد و " سرکنگبین صفر افزود " ریسمانهایی‏
که به نام بالا کشیدن او از قعر چاه به وجود آمده به صورت حلقه‏هایی دور
گلویش پیچیده و بیش از پیش آن را فشار می‏دهد
...


موضوعات یادداشت نظرات شما ()

   1   2      >

جمعه 103 آذر 2

امروز: 25 بازدید

فهرست

[خـانه]

[ RSS ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

موضوعات وبلاگ

لوگوی خودم

سیری در سیره نبوی - مسیحا

اوقات شرعی

حضور و غیاب

یــــاهـو

جستجوی وبلاگ من

:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

لوگوی دوستان

لینک دوستان

آوای آشنا

اشتراک

 

آرشیو

مذهب
نماز
سیری در سیره نبوی
مناسبتها
شخصی

طراح قالب

www.parsiblog.com

تعداد 84703 بازدید