چهل روز از بی حسین بودنش میگذرد که بزرگ بانوی کربلا قدم به شهر مدینه میگذارد..
مدینه ، دهه ی آخر صفر
شهری که مردمش در سادگی و نامردی کم از خائنین کوفه ندارند .
سالها پیش از سرزمین وحی جبرئیل از جانب مالک الملوک پیام اقرأ را بر حبیب خدا نازل کرد .. جانم به فدای آن صاحب پیام و پیام رسان و بهترین خلق خدا محمد مصطفی
عظیمترین رسالت بر دوش صاحب خلق عظیم نهاده شد . او که عبد الله الاعظم است به کاملترین نحو پیام را رساند و قافله قافله خلق گمشده را به راه حق راهنمایی کرد .. اگر مسیح بدن مرده را زنده میکرد ، حضرت ختم الرسل جانهایی که سالها مرده بودند را احیا کرد .. به پاکی و روح بخشی آب .. و جعلنا من الماء کل شیء حی
سرزمین عرب که مرکز توحش و جهل و منکر بود به برکت دم مسیحاییش قلب تمدن و مهبط ملائکه شد . همانگونه که دخترش فاطمه زهرا فرمود : فأنقذکم الله تبارک و تعالی بمحمد صلی الله علیه و آله و سلم بعد اللّتیّا و الّتی .خداوند تبارک و تعالی شما را به برکت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بعد از آن همه ذلت و خواری و ناتوانی نجات بخشید
جانم به فدای پیامبری که آنقدر عبادت کرد تا حضرت سبحان از روی شفقت و دلسوزی به او خطاب کرد : طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی . الله الصمد نمیخواهد مشقت تنها حبیبش را ببیند . ارحم الراحمین رحم میکند به رحمة للعالمین ...
دیر زمانی نیست ای عقیله که جدت با سری بسته در حالیکه تکیه بر دست پدرت کرده بود با اهل مدینه وداع کرد .. دیر زمانی نیست بانو
گویی دیروز بود که آن رحمة للعالمین امر کرد تا کاغذ و قلمی بیاورند و برایشان بنویسد آنچه مایه ی رستگاری آنها در دو دنیاست ، که آن شیطان مجسم ، بُت قریش ، عدو الله و عدو الرسول صدای نفرت انگیز حاکی از نفاقش را به گوش همه رساند و حسادت و کفر سالها را بیرون ریخت که : رهایش کنید او هذیان میگوید ... فانبعث اشقاها!!!
و باز هم دل دریای رحمت را طوفانی و مغموم کردند .. ما اوذی نبی مثل ما اوذیت .هیچ پیامبری را به اندازه ی من نیازردند
آسمانیان بهشت را آماده لقای حبیب خدا میکردند اما شیاطین زمین جوهر سیاه ذات پلیدشان را بر صفحه تاریخ ریختند و برای همیشه سیاهش کردند . حور و ملک در جنت الاعلی سوگ ۱۴۰۰ ساله را آغاز کردند و به عزا نشستند
در فضای مدینه هنوز هم صدای عترتی اهل بیتی طنین افکن است . بوی پرهای جبرئیل هنوز در خانه علی میپیچد . پیکر پاک مردی که ۲۳ سال بی اجر و مزدی برایشان زحمت کشید و تحمل کرد ، بر زمین مانده و آن گوشه ی مدینه ، زیر آن سقیفه ی شوم ، لانه ی ابلیس ، جهل مردم به اوج میرسد و دلها همگی بار دیگر بر بتهای قریش سجده میکنند . لات و عُزای دیگر و هُبَلِ دیگری ...
درِ خانه ی شما که سوخت بانو ، جبرئیل هم گریه کرد .
علی آنکه در خیبر را از جا کند ، دست بسته کشیده میشود . عظمت فاجعه عقل سلمان محمدی را هم فلج میکند آنقدر که از اباالحسن علت این سکوت و این صبر را ، صبر بر دستهای بسته و غصب خلافت را میپرسد. تو گویی هیچ مصیبتی از این بالاتر نیست و علی به پشت سر اشاره میکند که صبر بر خلافت جای خود ، آنجا را بنگر ، ببین صبر علی تا کجاست ، ببین که بر زمین افتاده ؟ غلاف شمشیر بر کدامین بازو نقشش را حک میکند ؟ ببین .... صبرا یا آل محمد!
مظلومیت حسن از آن لحظه آغاز میشود .. همه را میبیند . همه را ! و هیچ نمیگوید . نمیدانم چه دید بانو . اما هر چه بود عمق مصیبتی که حسن دید آنقدر بود که مغیره تا به مسجد می آمد ، حسن با آنهمه صبر و حلم و بخشش تاب نشستن نداشت و از جای برمیخاست .. صبرا یا آل محمد !
اشبه الناس به جدت رسول خدا ، برادرت حسن بود . انک لعلی خلق عظیم
صبر و تحملش بر جهل مردم و آزارهایشان ، رحمت و عطوفتش ، حکمت و تدبیرش ، زهد و عبادتش ، زیبایی و ملاحتش ، و ... و همسر عایشه خوی ش .. همه چون پیامبر بود
جدت اگر<< او هذیان میگوید >>شنید برادرت هم<< یا مذل المؤمنین>> شنید . و چه خصلتی دارد حسن . میبیند و میشنود و تحمل میکند و هیچ نمیگوید !
اف بر مردم مدینه چه نامردی میکنند با غریب اهل بیت . بخاطر حفظ جانشان با ابولهب مدینه ، معاویه ، صلح میکند . و آن ملعون صلحنامه را گستاخانه زیر پا میگذارد و جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر سربازانش حلال میکند . مردمی که به حسن خیانت کنند عاقبتشان به معاویه ختم میشود .
فریاد از آن روز که زهر راه به جگر برادرت پیدا کرد . سالها همین مردم مدینه آنقدر جگرش را خون کرده اند که دیگر نیازی به زهر نبود ..
اولین تشت را میبینید بانو !
و فردا
تیر باران را
و سالها بعد در کربلا تیرهایی که از روز سقیفه برای حسین کنار گذاشته بودند را خواهید دید که چه میبارند بر پیکر مطهر حسین ، و قبلش اصغر و چشم برادرت اباالفضل... صبرا یا آل محمد !
چه زمانی قدم به مدینه نهاده اید بانو ! دهه ی آخر صفر .. پس از اربعین حسین !
مدینه ایی که جای زندگی پیامبر بود و محل قدمهای علی و عبادتگاه فاطمه و مسکن حسن و حسین و رفت و آمد جبرئیل
مدینه ایی که دیگر نه پیامبر دارد و نه علی و نه فاطمه و نه حسن و نه حسین
اما
بوی بالهای جبرئیل هنوز میپیچد .. کنار آن در سوخته نظاره گر است
مدینه و آنهمه غربت و یک زینب که هر چه دید زیبا دید ! هر چه دید زیبا دید ...
|